روزی در خیال عشق تو بودم،
تا تو را به دست نیاوردم بی خیال نشدم
با همان خیال خوش ، عاشقت شدم
با همان خیال ، همان آرزوی محال ،
در دریای بی کران عشقت غرق شدم
ببین که قلبم از آن روز که تو آمدی ، چه حالی دارد ،
تو که در قلب منی ببین چه هوایی دارد ،
به چشمانم نگاه کن و ببین چه دنیایی دارد ،
قلبم چه تپشی دارد ، وای که خودم نیز نمیدانم چه حالی دارم
میدانم که تو نیز حال مرا داری ،
اما هنوز هم باور نداری چه جایگاهی در قلبم داری!
مثل او که در کنار ساحل دریا نشسته
به امواج دریا دل بسته
من هم نشسته ام در کنار ساحل قلب تو
و دل بستم به تو
دل بستم به امواج خروشان عشق تو
تو که میدانی تمام وجودم هستی
این شعر را برای تو نوشتم تا بخوانی و بدانی همه ی زندگی ام هستی
نه قافیه دارد ، نه ردیف ، نه آهنگ دارد نه طنین
اینها همه حرف دلم بود همین!
نظرات شما عزیزان:
.gif)